پارساپارسا، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره
مامان پريسامامان پريسا، تا این لحظه: 35 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره
بابا رسولبابا رسول، تا این لحظه: 41 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

پارسا دردونه ی مامان و بابایی

یه روزخوب

امروز یه روز خیلی خوبی بود رفته بودیم خونه مهدی اینا خیلی خوش گذشت خاله الهام هم بود با هم ناهار خوردیم البته بماند که شما موقع ناهار خوردن اذیت کردی ولی کلا پسر خوبی بودی خیلی مامان رو اذیت نکردی ناهارت رو هم اوردم خونه بعدا خوردی الان هم خوابیدی مثل فرشته ها آخه خسته شده بودی تا رسیدی خونه خوابت برد راستی یه خبر خوب دیگه پیش آقای میرزایی نمیریم از این به بعد یه جای دیگه میریم پیش آقای فتاحی ..... خیلی آقای محترمیه خیلی هم بهمون امیدواری میده بابایی هم میگه اینجا بهتره درسته یه کم دورتره ولی اشکال نداره برای تو همه کار میکنیم عزیزم آخه تو همه ی زندگی مایی ...
12 مرداد 1393

ما اومدیم

سلام....... بلاخره بعد از مدت زیادی برگشتیم.... ماه رمضون اصلا حالم خوب نبود همش احساس خستگی میکردم فقط دلم میخواست بخوابم شما هم پسر آقایی بودی و اصلا مامانی رو اذیت نکردی.............. قربون پسر خوشگلم بشم که حواسش به مامانش هست دو روز پیش رفتیم خونه دایی من (رحیم دایی)برا شام دعوت کرده بودن مادر بزرگ هم بود البته مامان جون و دایی خودت هم بودا... خیلی خوش گذشت تو دوست داشتی فقط تو ایون باشی آخه هوا خیلی خنک بود تو هم که از گرما بیزاری...... خلاصه شب هم رفتیم خونه مامان جون روز بعدش اومدیم خیلی خوش گذشت.... راستی مامان جون اینا فردا میخوان بیان اینجا تا با هم بریم پارک.... آخ جوووووو...
9 مرداد 1393
1